دلنوشته های من
موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟
کاش می گفتی بعد، می رفتی؛ حال ، چگونه آرام کنم، دلی را، که، به نوازشهایت آرام گرفت؟!... روزگاری، هم سخنیداشتم از جنس، درخت. هم نفسم بود، عزیز،جان دلم بود، دریغا سایه اش را به سرم زود ربود........ نمی دانم، به چشمانی، که، به بیرون، زل زده اند، چگونه بگویم: ........نمی آید......... آغوشت را دعا کردم، نمی دانستم اجابت، از آن تو نیست. چگونه تیمار کنم دلی را که بیمار توست؟! گلدان دلم که شکست، هیچ کسی، هیچ ،نگفت. شاخه گل ،را ،چیدند، باغبان،جان بسپرد. من و گلدان شکسته باغبان و غم گل...... سرچ کردم چشمانت را، 30 ثانیه، لود.... افسوس، که نوشت: موردی یافت نشد. آوار خواهم کرد دیواری را ،که، فاصله شد میان من و تو ... نمی دانستم گذرگاه انتظار این همه ،پیچ و خم دارد پاهایم را توان ایستادن نیست، و دستهایم ، تو را می خواهند. اگر آمدی، اندکی سایه بیار، تنهاییم به وسعت بیابان، خشک، است. مهربانیت را به انتظار ایستاده ام........ راه دشواری بود، ولی طی کردم؛ به امید اینکه، انتهایش، تو باشی. افسوس، انتظاری بود بیهوده... ای کاش کسی بود که بگیرد دستم را وقتی که یادت مرا بی تاب می کند خطی را دنبال کردم انتهایش کوچه ای بن بست بود، دخترک ؛ تکیه به دیوار و، دلش،خسته، لبش، پر، خشم بود. خط خطی هایش گواه دل، و قلبی سرد بود: کاش دنیا،خالی از، نامرد بود.... خاطراتت را مرور کن، شاید ، لبخندی را ، جا گذاشته ای ! گچ گرفتم قلب شکسته ام را، جوش نخورد. ضربه ات ، کاری بود... اندوه نگاهت ، باران چشمان من است. به انتظار چتری نشسته ام، خاطراتم را،نم گرفت، نگاهت،آرام نمیگیرد؟...
Power By:
LoxBlog.Com |