دلنوشته های من
موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟
از یکی پرسیدند: سن و سالت را،چند؟ پاسخی داد، قشنگ: دل و جانم، !!!بپسند!!! ای که، فریاد رسی؛ به فریادم رس. بر سرم، سایه ی ترس، در دلم،،حبس،، ،،نفس،، و وجودم، همه، یأس. و تویی،یاور ترس، و تویی ،شوق نفس، و تویی،نور امید، تو هجوم،اینهمه یأس. ،،،پس ،،، .....به فریادم رس...... با تو ،از عشق، فزون خواهم شد. وز غصه ،که نه، ،،از جور زمان،، برون خواهم شد. با اینهمه روشنایی درون، هرگاه،تو را ، سجده کنان، خواهم شد... حیف،از آن، رفاقتی،که، خانه اش، روی آب باشد،و به اندک، نسیمی، ره،بسپارد، به، وداع! و تو،،، همانی،،، ،،دروغ،، آرام و بی صدا اشک من و، نگاه دلتنگ و بی ریا قلب من و،،، دعا،،، هر جا، که می روی، بی من ،برو ولی؛ با تو ،،،خدای من،،، تنها ،نمی روی.......
Power By:
LoxBlog.Com |