دلنوشته های من
موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟
آمده ام سر بزنم به خیالم، که تو هم، ،،یاد منی،، و دریغا ! که بجز، بی خبری، نیست مرا سهم دگری... آنقدر پذیرای دردهای خویش بودم، که،از یاد بردم، مهمانان دیگری هم ،دارم، کوتاهی میزبان را ،ببخشید، شما، لطفا، ،،،،، شیرینی،،،،، !!!میل کنید!!! درودی دوباره باد تو را، حالم را پرسیدی: گویمت خوب ، ولی ، دل،،، غمگین و فسرده است........ تو که هستی من بودی پس چرا؛ نیست کردی ،هستی را به زوال سپردی، مستی را و شکستی، قلبی را نگرفتی،دستی را؟ ومن تا ابد یاد کنم این پستی را......... ذره، دیداری ، برو، گرچه، عشق کم است.... ضربان قلبم ، شدت گرفت وقتی، ردپایت را ، نزدیک دیدم... از سختی روزگار توانم را ،نیست دستهایت را می خواهم پناهم را، نیست......
Power By:
LoxBlog.Com |