دلنوشته های من

موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟

 رفته رفته ،خشک شد

اشکها ،در دیده ام .

ریزه ریزه، پاک شد

خاطرت ،از ایده ام . 

تکه تکه ،پاره شد

قلب من ،در سینه ام.

تا کجا، خواهی ،چنین،

من،

مگر،

بازیچه ام؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 14:18 توسط ترنم | |

 به انتظار نشستم ،دیدنت را

یا که شاید، بوییدنت را 

و چه، صبر عجولی!

نه آمدنی بود،

 ...نه... 

رسولی!!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:2 توسط ترنم | |

 آمده ام سر بزنم 

به خیالم، که تو هم، 

،،یاد منی،،

و دریغا !

که بجز،

بی خبری، 

نیست مرا

سهم دگری...  

نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت 16:14 توسط ترنم | |

آنقدر پذیرای

دردهای خویش بودم،

که،از یاد بردم، 

مهمانان دیگری هم ،دارم،

کوتاهی میزبان را ،ببخشید،

شما،

لطفا،

،،،،، شیرینی،،،،،

!!!میل کنید!!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط ترنم | |

درودی دوباره باد تو را،

حالم را پرسیدی:

گویمت خوب ،

ولی ،

دل،،،

غمگین و 

فسرده است........

نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:,ساعت 10:33 توسط ترنم | |

 تو که هستی من بودی

پس چرا؛

نیست کردی ،هستی را

به زوال سپردی، مستی را

و شکستی، قلبی  را

نگرفتی،دستی را؟

ومن

تا ابد یاد کنم این 

پستی را.........

 

نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:,ساعت 10:13 توسط ترنم | |

 ذره، دیداری ،

برو،

گرچه،

عشق 

کم است....

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:21 توسط ترنم | |

 ضربان قلبم ،

شدت گرفت 

وقتی،

ردپایت را ،

نزدیک دیدم...

نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط ترنم | |

 از سختی روزگار 

توانم را ،نیست

دستهایت را می خواهم 

پناهم را، نیست......

نوشته شده در دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:,ساعت 14:18 توسط ترنم | |

 از یکی پرسیدند:

سن و سالت را،چند؟

پاسخی داد، قشنگ:

دل و جانم،

!!!بپسند!!!

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:55 توسط ترنم | |

 ای که، فریاد رسی؛

به فریادم رس.

بر سرم،

سایه ی ترس،

در دلم،،حبس،،

،،نفس،،

و وجودم، 

همه، یأس.

و تویی،یاور ترس،

و تویی ،شوق نفس،

و تویی،نور امید،

تو هجوم،اینهمه یأس.

،،،پس ،،،

.....به فریادم رس......

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 7:40 توسط ترنم | |

 با تو ،از عشق،

فزون خواهم شد.

وز غصه ،که نه،

،،از جور زمان،،

برون خواهم شد.

با اینهمه روشنایی درون،

هرگاه،تو را ،

سجده کنان، خواهم شد...

نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:16 توسط ترنم | |

حیف،از آن،

رفاقتی،که،

خانه اش،

روی آب باشد،و 

به اندک، نسیمی، 

ره،بسپارد،

به، وداع!

و تو،،، 

همانی،،،

،،دروغ،،

نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:27 توسط ترنم | |

 آرام و بی صدا

اشک من و، نگاه

دلتنگ و بی ریا

قلب من و،،، دعا،،،

هر جا، که می روی،

بی من ،برو 

ولی؛

با تو ،،،خدای من،،،

تنها ،نمی روی.......

نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:58 توسط ترنم | |

دراین روزگار 

که قلبهایمان،

به اندازه ی، دنیا،

تنگ است،

همدیگر را، متهم،به،

بی وفایی نکنیم، 

شاید!

فاصله، تا ،

مرگ،،،،

یک فرسنگ است.....

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 8:35 توسط ترنم | |


Power By: LoxBlog.Com